شب عید بود و هوا ، سرد و برفی .
پسرک، در حالی که پاهای برهنه اش را روی برف جابه جا می کرد
تا شاید سرمای برف های کف پیاده رو کمتر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به
شیشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه میکرد .
در نگاهش چیزی موج میزد، انگاری که
با نگاهش، نداشتههاش رو از خدا طلب میکرد، انگاری با چشم هاش آرزو می کرد
.خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک که محو تماشا
بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه . چند دقیقه بعد، در حالی که یک جفت کفش در
دستانش بود بیرون آمد .
توشه بردارید که پرواز نزدیک است
توشه بردارید که پرواز نزدیک است و در آیات خداوند بسیار تامل کنید تا خداوند در بهای رحمت و حکمت و سعادت را برای شمایان باز نماید و زندگی حقیقی را بدست آورید و مواظب باشید که عوامل غفلت شما را از پرورش دهنده و صاحب اطمینان دور نکند. شهید علی درویش
بهرام علاقه ی
عجیبی به انفاق داشت. بعد از شهادتش متوجه شدیم او در ساعت های فراغت خود در باغ های
اطراف کرج، کار می کرده است. و با پول آن کتاب های مذهبی برای کودکان مناطق محروم می
خریده است.
شهید بهرام علی اجلالی
منبع : سایت صبح
از تصادف جان سالم به در برده بود و می گفت زندگی اش را مدیون ماشین مدل بالایش است و خدا همچنان لبخند میزد **** خدایا، حکمت قدم هایی را که برایم بر می داری بر من آشکار کن، تا درهایی را که به سویم می گشایی، ندانسته نبندم و درهایی که به رویم می بندی ، به اصرار نگشایم **** خداوندا دستانم خالی ست، قلبم پر از آرزوهای دست نیافتنیست. یا دستانم را توانا ساز، یا درونم را از آرزوهای دست نیافتنی تهی ساز. ****
امتناع «مهدی هاشمی» و وکلایش از دریافت حکم دادگاه
آقازاده جنجالی چه هدفی دارد؟
تمام سعی و تلاشها برای عقب افتادن صدور حکم مهدی هاشمی از سوی اهرمهای فشار رسانهای و غیررسانهای جواب نداده و این حکم بالاخره صادر شد اما چرا آقازاده جنجالی برای دریافت حکم به دادگاه نمیرود.
خبرگزاری فارس: امتناع «مهدی هاشمی» و وکلایش از دریافت حکم/ آقازاده جنجالی چه هدفی دارد.
به گزارش خبرنگار قضایی فارس، روزهای پایانی هفته گذشته بود که برخی رسانهها از صدور حکم م.ه توسط قاضی پرونده خبر داده و عنوان کردند این حکم در انتظار ابلاغ است.
اما پس از گذشت چند روز از صدور حکم و احضار چندباره متهم و وکلایش برای ابلاغ، تاکنون هیچیک برای دریافت حکم صادره مراجعه نکردهاند.
پادشاهی چهار همسر داشت. او عاشق و شیفته همسر چهارمش بود. با دقت و ظرافت خاصی با او رفتار می کرد و او را با جامه های گران قیمت و فاخر می آراست و به او از بهترینها هدیه می کرد. همسر سومش را نیز بسیار دوست می داشت و به خاطر داشتنش به پادشاه همسایه فخر فروشی می کرد. اما همیشه می ترسید که مبادا او را ترک کند و نزد دیگری رود. همسر دومش زنی قابل اعتماد، مهربان، صبور و محتاط بود. هر گاه که این پادشاه با مشکلی مواجه می شد، فقط به او اعتماد می کرد و او نیز همسرش را در این مورد کمک می کرد. همسر اول پادشاه، شریکی وفادار و صادق بود که سهم بزرگی در حفظ و نگهداری ثروت و حکومت همسرش داشت. او پادشاه را از صمیم قلب دوست می داشت، اما پادشاه به ندرت متوجه این موضوع می شد.
شکایتت را پیش حضرت زینب (س) می کنم
چون کام جانم تشنه لقای حضرت حق است که با شراب وصل سیراب میشود پس میروم تا نماز خون بخوانم در دریای عشق شنا کنم. شهید احسان قاسم پور
دلم راضی نمیشد برود. گفتم : «اگر بروی شیرم را حلالت نمی کنم.» گفت : «قبول! یعنی راضی هستی من توی خیابان تصادف کنم و بمیرم ولی در جبهه شهید نشوم؟! اصلا اگر نگذاری بروم شکایتت را پیش حضرت زینب (سلام الله علیها) میکنم. مگر خون من از خون علی اکبر و علی اصغر امام حسین رنگین تر است؟» می دانستم حریفش نمیشوم. گفتم : «برو ، خدا به همراهت...» شهید محمد رضا شمس الدین
منبع : فهمیده های کلاس - روایت هایی کوتاه از زندگی دانش آموزان شهید
خلاصه ای از زندگینامه حضرت زینب (س)
مقدمه
پر رفت و آمدترین خانه «محله بنیهاشم» را آوای شادی و سرور در آغوش گرفته بود، موج شعف و لبخند همراه با انتظار، فضای خانه و محله را پر کرده بود. همه برای ولادت سومین نوه عزیز پیامبر لحظهشماری میکردند، و دل خوش میداشتند که «مولود فاطمه» را در آغوش بفشارند و گل بوسههای محبت را بر گونههای عطر آگینش نثار گردانند.
در پنجم جمادیالاولی سال پنجم هجرت، مطابق با 627 میلادی، دخترحضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام متولد شد. با این تولد، حضرت فاطمه(س)، سومین فرزند خود را به دنیا آورد و پدر نیز خود را به زینت «زینب» آراست.
نقشه ای برای کمک به فقیر
یکى از بادیه نشینان به در خانه امام هادی آمد و پس از دیدن ایشان با صدایى ضعیف گفت: یابن رسول اللّه من مردى از اعراب کوفه و از موالیان و محبّان جدّت على بن ابى طالب هستم، سنگینى قرض مرا از پا درآورده است و جز تو گره گشایى نمى شناسم.
حضرت متاثر شدند و لیکن خود حضرت در آن هنگام در تنگنا بودند و کمکى از دستش ساخته نبود لذا به دست خودشان ورقه اى نوشتند مبنى بر آنکه : اعرابى از حضرت مبلغ معینى طلبکار است، سپس کاغذ را به او داده گفتند: این کاغذ را نزد خودت داشته باش و به سامرّا برو، هر وقت دیدى عده اى نزد من جمع شده اند برخیز و طلبى را که در این کاغذ است از من بخواه و بر من سخت بگیر که چرا بدهى ام را نپرداخته ام و تمامى دستورات مرا انجام بده.