جبهه عماریون

مباحث اخلاقی ، اجتماعی ، سیاسی و بصیرتی و معرفتی ...

جبهه عماریون

مباحث اخلاقی ، اجتماعی ، سیاسی و بصیرتی و معرفتی ...

جبهه عماریون
با سلام و عرض ارادت محضر همه دوستان مومن و ولایت مدار
غرض از ایجاد این وبلاگ ترویج و تبلیغ و انتشار مباحث اعتقادی ، اخلاقی و اجتماعی و بصیرتی است .
زندگی در صدف خویش گوهــــــر ساختن است
در دل شعله فرو رفتن و نگـــــــداختن است
ره مـــــــردان خــــــدا زنــــــــدگی راحت نیست
بلکه خود سازی و کس سازی و ره ساختن است
نویسندگان

عاقبت رفت به اوین حضرت آقازاده!

جمعه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۵۳ ق.ظ

منتشر شد خبری فوری و فوق‌العاده
عاقبت رفت به اوین حضرت آقازاده!

«م.ه»، مختلسِ مفسدِ دزدِ شیّاد
بعد شش سال سرانجام به زندان افتاد

بعد شش سال که از فتنه‌ی رنگین بگذشت
از همان فتنه‌ی پیچیده‌ی ننگین بگذشت

بعد از آن فتنه‌ی صهیونی و امریکایی
بعد از آن فتنه‌ی سبز لجنی، رسوایی

بعد شش سال سفرهای دبی یا لندن
با اشارات پدر سوی اروپا رفتن

مهرِ سال نود و یک که به تهران آمد
گفت رندی: پسر شاه به ایران آمد!

اتهامات شد از سوی قضا تفهیمش
پشت او گرم و نبود از همه دنیا بیمش

روزها از پی هم رفت و نیامد خبری
خبر از متهم رشوه‌خوری، فتنه‌گری

روزهایی که رسیدند به نزدیک هزار
این رکوردی است برازنده‌ی گینس، بسیار

کرد جنجال جناح زر و زور و تزویر
تا که این مفسد خائن نرود در زنجیر

و قضائیه هم از هر طرفی تحت فشار
تا شود تبرئه فرزند رشید سردار!

داده شد حکم پس از آن‌همه جار و جنجال
حکم معمولی زندان و فقط هم ده سال!

گفت عفّت بنویسید چنین: حکم که نیست!
حکم مهدی که تقلب وَ پدرسوختگی است!

راست می‌گفت پسر تبرئه باید می‌شد
حکم آقاپسرش تخطئه باید می‌شد

پیرزن محنت بسیار کشیده، 5یست!؟
راستی یاد شما هست که این عفّت کیست؟

این همان فتنه‌گری بود که می‌گفت بلند:
گر تقلب شد، مردم به خیابان ریزند

مادری خوب و نمونه است که پرورده به ناز
دختران و پسرانی همه نیک و ممتاز

دخترانش که نجیب و مَثَل تربیت‌اند
پسران هم که وفادار همین مملکت‌اند

الغرض، تربیتش بیست بُوَد این مادر
دسته‌گل‌هاش یکی از دگری هم بهتر

هریکی مایه‌ی فخر همه‌ی ایران‌اند
شاد و خندان همه چون پسته‌ی رفسنجان‌اند

⚪️⚪️⚪️ ؛

وقت رفتن شد و چشم همه بارانی شد
«م.ه» رفت در آغوش پدر فانی شد

زیر گوشش پدر پیر دعاها می‌کرد
سامری، معجزه پیش یدِ بیضا می‌کرد

خدمت و اجر چه بود اینکه پدرجان می‌گفت!؟
به گمانم ز غم حادثه هذیان می‌گفت

شاید از اجر همان رشوه که آمد ز فرنگ
یا همان خدمت افشاشده از "نیک‌آهنگ"

انقلابی است پسر از پدرش برده نشان
پدرش رفته به زندان و پسر هم زندان

حبس دادند به یک مفسد و خائن به نظام!
کمترین حکمِ چنین فتنه‌گری بود اعدام

کاش یک محکمه‌ی عدل فراهم گردد
سایه‌ی فتنه‌گران از سر ما کم گردد

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۵/۲۳
حبیب غفاری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی